در این نوشته به بهترین روش های ثبت خاطرات کودک و یادگارهای دوران نوزادی او میپردازیم و پیشنهادهایی را برای ثبت منحصر بفردترین یادگاری های این دوران، با شما مطرح خواهیم نمود.
خاطرات کودک
زمان تولد اولین پسرم، الکساندر، من و شوهرم، از او که در هالهای از نور خورشید در بیمارستان دراز کشیده بود، عکسهای زیادی گرفتیم، اما چند روز بعد از بازگشت به منزل، دریافتیم که اصلاً فیلمی در دوربین نبوده است. عکسهایی هم که عکاس بیمارستان به ما قول داده بود، هرگز به دست ما نرسید.
به این ترتیب ما عکسی از اولین روزهای زندگی پسرمان در اختیار نداریم و خاطرات کودک مان را ثبت نکرده ایم. چند هفته بعد بود که ما توانستیم اولین دوربین فیلمبرداری خود را خریداری کنیم.
عکاس خصوصی برای خاطرات کودک
برای داشتن مجموعه نسبتاً کاملتری از اطلاعات مربوط به اولین سال زندگی فرزندتان، بعضی از این پیشنهادها را بیازمایید.
از هر عمل کودک در یک روز عادی، به فواصل معین (سه ماهگی، ششماهگی، نه ماهگی) عکس بگیرید. از هر عکس دو عدد چاپ کنید؛ یکی را برای آلبوم و دیگری را برای کتاب کودک.
بهطور مرتب از کودک در حال رشدتان با شیئی که اندازهاش تغییر نمیکند، عکس بگیرید.
از پسرم چندین عکس در کنار یک عروسک خزی میکی ماوس گرفتم که قد عروسک به هنگام تولد او از قد پسرم بلندتر بود، ولی حالا این میکی ماوس در دستانش کوچک هم به نظر میرسد.
از زمان نوزادی دخترم، گرفتن عکس از او را در تخت نوپاییاش در حالی که عروسک هایی به اندازه خودش در طرفین او قرار داشتند، شروع کردم! در عکسهای اولیه تشخیص نوزاد از عروسکها مشکل است، ولی حالا عروسکها در خم دستهای او قرار میگیرند و پاهایش با انتهای تخت تماس پیدا میکنند. شما میتوانید حالت «بچه در کلاه»، «بچه با گربه» یا «بچه در صندلی گهوارهای مامان» را آزمایش کنید.
لسلی میگوید: «من به صورت غیرارادی، روالی را در اولین عید پاک زندگی دخترم شروع کردم. به این ترتیب که عکسهایی از شوهرم همراه با او در حیاط منزل، در کنار بوتههای گل سرخ شکفته شده میگرفتم. از آنجا که گلهای این بوتهها در چنین فصلی از سال شکوفا شدهاند، ما این عکس را همه ساله تجدید میکردیم، و حالا که به گذشته مینگرم، این عکسها تاریخچه خوبی از رشد دخترمان هستند».
جسیکا میگوید: «اگر چه بدون برنامهریزی قبلی بود، ولی ما سرانجام مجموعه جالبی از حمام کردن دخترم به دست آوردیم. من آن مجموعه را «اسپلش اسپلیش» مینامم و یکی از صفحات مورد علاقه من از آلبوم اوست؛ عکسهایی از اولین حمام او در بیمارستان توسط پرستاران تا بزرگتر شدن او و کوچک شدن وان حمام کودک برای استحمامش.»
هنگام گریه یا جیغ و داد کودک، دوربین را کنار نگذارید. گریه و عصبانیت بخشهای مهمی از اولین سال زندگی – و سالهای آینده – هستند و اگر چه ممکن است بخواهید که آنها را فراموش کنید، اما روزی این عکسها برای شما گنجینهای خواهند بود. فراموش نکنید که هر دو والد با نوزاد عکس بگیرند. گاهی یکی از زوجها نقش عکاس را برعهده میگیرد و زمانی متوجه میشوند که جای یکی از آنها در مجموعه عکسها خالی است که دیر شده است.
از افراد مهم در زندگی فرزندتان عکس یا فیلم ویدئویی تهیه کنید (پدربزرگ، مادربزرگ و سایر خویشاوندان، کودکان همسایه که کودک شما همه روزه با آنها ملاقات میکند و پرستار کودک).
لازم نیست تمام کارهای هنری کودک را از زمانی که خطخطی کردن، خرچنگ قورباغه نوشتن یا نقاشی کردن را شروع میکند، نگهداری کنید؛ زیرا به سرعت در انبوهی از آنها غرق میشوید. به جای این کار نمونهای از آنها را حفظ کنید و به صورت دورهای، کارهای هنری کودک را کنار یا پشت سر او قرار دهید و عکسی بگیرید.
یادگاریها: علاوه بر عکسهای خاطرات کودک
کارتهای تبریک تولد نوزاد از طرف خویشاوندان را برای یاد آوری خاطرات کودک نگهداری و حفظ کنید .
هنگام ادای اولین کلمه – یا حتی هنگام قان و غون کردن مداوم او – صدایش را روی نوار ضبط کنید. در شروع هر بخش از نوار، تاریخ، محل و فعالیت مورد نظر را ذکر نمایید و سپس با ادای شکلکهای جالب توجه برای او یا اشاره به تصاویری در یک کتاب، کودک را به حرف زدن یا خندیدن وادارید. رایانه میتواند بهتر از ضبط صوت باشد (به ویژه که نوارها ممکن است بین بقیه نوارهای کودک گم شوند).
در صفحه اول کتاب مورد علاقهاش و کتابی که هر شب برای او میخوانید، نام، سن و مطالب مورد توجه کتاب را بنویسید. دفترچهای داشته باشید و هرآنچه را به ذهن میآید در آن یادداشت کنید.
کاترین میگوید: «بهترین کار ما قرار دادن کتابچه و قلمی روی پاتختی بوده است. ممکن است هفتهها بدون یادداشت کردن چیزی در کتابچه بگذرد، ولی وقتی اتفاق خاصی پیش بیاید دفترچه در دسترس است. ما از همان ابتدای تولد نوزاد این کار را انجام دادهایم و از خواندن آنچه تا به حال نوشتهایم بسیار لذت میبریم. مطالب زیادی وجود دارند که در صورت یادداشت نشدن کاملاً فراموش میشدند».
به جای دفترچه، میتوانید از یک تقویم استفاده کنید. من تقویم شخصیام را همراه با یک خودکار بالای میز تعویض پوشک قرار دادهام. به این ترتیب می توانم روزانه یادداشتهایی بردارم و سپس آنها را به کتاب کودک منتقل کنم.
جسیکا میگوید: «داشتن تقویم به من اجازه میداد که در گردآوری اسناد و مدارک لاابالی و بیقید باشم. میدانم که هرگز در کتاب کودک فرزندم چیزی نخواهم نوشت؛ زیرا میل دارم آن کار را درست انجام دهم، اما با وجود تقویم، به خود اجازه درهم و برهم و بدخط نویسی و ابراز عقاید گیج کننده و اسرارآمیز را میدهم. به این ترتیب، حداقل، چیزهایی یادداشت میکنم. تصمیم دارم روزی سرانجام آن مطالب را تمیز و مرتب در کتاب کودکم بنویسم».
نمودارهای رشد
به محض ایستادن کودک روی پای خود نمودار رشد کلاسیک – علاماتی روی چارچوب در اتاق – را شروع کنید. زمان خاصی از سال، مثلاً روز تولد فرزندتان، شروع سال نو یا تاریخ دیگری را که به خاطرتان میماند، برای این کار انتخاب کنید.
چندین اثر پا از کودک تهیه نمایید. با استفاده از چند ورق کاغذ غیراسیدی نقاشی، آبرنگ و یک شیشه مرکب استامپ کار را شروع کنید. یک دستمال کاغذی آشپزخانه را چند بار تا بزنید و آن را جوهری کنید.
پای کودک را ابتدا روی آن و سپس محکم روی کاغذ فشار دهید، کار را از یک لبه پا شروع کنید و پا را از یک پهلو به پهلوی دیگر بغلتانید تا اثر آن به دست بیاید. همین عمل را با پای دیگر کودک نیز تکرار کنید.
هر ساله تقریباً در همین حدود زمانی یک مجموعه به این اثر پاها اضافه کنید. زمان رسیدن فرزندتان به سن آمادگی میتوانید این آثار رشد کودک را قاب بگیرید. چنانچه فرزندتان دارای خواهر و برادربزرگتر است. اثر پای آنها را کنار هم چاپ کنید (میتوانید اثر دست را نیز تهیه کنید، اما اغلب کودکان دستهایشان را مشت میکنند؛ گرفتن اثر پا بسیار آسانتر است).
اگر در تابستان به کنار دریا میروید، در یکی از روزها پاکتی گچ خشک و پارچی آب همراه ببرید. هنگام مَد مقداری شن مرطوب بردارید و آن را صاف و مسطح کنید و پای کودکتان را روی آن فشار دهید. طبق دستور گچ را در یک سطل پلاستیک اسباببازی به صورت خمیر در آورید و آن را در محل اثر پا بریزید. (دقت کنید که سطل را فوراً بشویید و گرنه تمیز کردن آن از گچ غیرممکن خواهد شد).
در حدود ده دقیقه بعد میتوانید «پاها» را از شنها بردارید؛ یکشبه کاملاً خشک خواهند شد. چنانچه میل دارید آنها را به دیوار بیاویزید، بلافاصله بعد از ریختن گچ در قالب، حلقهای سیمی یا رشتهای نخ در گچ فرو کنید و بلافاصله بعد از خشک شدن آن را به دیوار بیاویزید، یا از آنها برای ایجاد یک ردپا در باغچه منزلتان استفاده نمایید.
اولین جشن تولد
اولین جشن تولد فقط برای فرزندتان نیست. کودک یکساله درکی از مفهوم جشن تولد ندارد. اولین جشن تولد به شما نیز ارتباط دارد؛ جشن جان سالم به در بردن از اولین سال مادر بودن! بله، اگر چه تنها برای عکسبرداری از موقعیت هم که باشد، میل دارید برای کودکتان تولدت مبارک بخوانید و شمعها را فوت کنید و سپس برشی از کیک با خامه شیرین به او بخورانید – اما ورای آن، این جشن را به میهمانیای برای خود تبدیل کنید.
خانمی از آشنایان من اولین سال تولد فرزندانش را با دعوت خانمهای یار و یاورش در مسیر جریان زایمان به ناهاری در رستوران و سپردن کودک به شوهرش جشن میگرفت (کیک و شمع در مرحله بعدی قرار داشت). به عقیده او، از آنجا که زایمان و تولد فرزند یکی از رویدادهای سرنوشتساز در زندگی یک زن است، بهتر است با زنان دیگر جشن گرفته شود.
گروه میهمانان او عبارت بودند از قابله، پرستارِدرد زایمان و بهترین دوستانش؛ و در این جشن از او به عنوان یک مادر قدردانی میشد. دوست دیگرم عدهای از دوستان و فرزندان آنان را به «جشن حباب» دعوت میکرد – حباب صابون برای کودکان و حباب نوشابه برای بزرگسالان – تا آنچه را به عقیده او سالی بسیار باور نکردنی و چالش برانگیز – به علت فوت همسرش – بوده است، جشن بگیرد. به آنچه این جشن را برای شما ارزشمند و با معنی میسازد، بیندیشید.
لسلی میگفت: «با رسیدن به این نتیجه که جشن اولین سالگرد تولد نوزاد، بیشتر برای والدین است و نه برای کودک – آه، بالاخره موفق شدیم! – ما برای خانواده و دوستان جشنی در حیاط منزلمان برگزار کردیم. این جشن راهی برای ایجاد ارتباط دوباره با دوستانی بود که به علت مشغولیات بیش از حد، ارتباط خود را با آنها از دست داده بودیم و نیز برای آشنا شدن دوستان با دخترمان و ساختن خاطرات کودک مان گریس، بدون اینکه فشار زیادی بر او وارد شود».
در این جشن تولد علاوه بر تولدت مبارک سرودهای دیگری نیز بخوانید و میز را با گل مخصوص ماه تولد فرزندتان تزئین کنید.
انتظار نداشته باشید که کودک به موقع هدیهها را باز کند. بدون شک میل دارید از محتویات هدیهها آگاه شوید و از هدیه آورنده تشکر کنید، اما کودک یکسالهتان ممکن است روزها با علاقه با جعبههای کادوها بازی کند، بدون آنکه علاقهاش را به آنها از دست بدهد.
چرا برای باز کردن جعبهها عجله به خرج میدهید؟ جشن شخصیتان را از لحظه شروع درد در سال گذشته آغاز کنید. زیرا به هر حال ممکن است خاطرات کودک را در آن روزها را بهیاد بیاورید. با وجود کارهای فراوانی که در آن روز دارید، به ساعت توجه کنید و چند دقیقهای برای یادآوری احساس درد فیزیکی و عاطفی نزدیک بودن تولد کودک، وقت صرف کنید.
در مورد خودم، به خاطر دارم که تمام روز به ساعت زل زده بودم، و خاطرات کودک را مرور میکردم. «اوه، این ساعت من در ساحل قدم میزدم، در حالی که هر پنج دقیقه یک بار درد میآمد و میرفت. در این ساعت من در بیمارستان زیر دوش بودم». هنگام دو یا سه سالگی، میتوانید با شرح جریان تولد کودک، او را نیز در این آداب و رسوم وارد کنید و حتی ممکن است داستان «وقتی متولد شدم»، یکی از داستانهای مورد علاقه زمان خواب کودک شود.
نقل قولهایی از مامان
جنی نامه زیر را برای اولین سال تولد دخترش اَبی، نوشت. او تصمیم دارد این کار را همه ساله برای حفظ خاطرات کودک خود انجام دهد .
اَبی عزیز،
یک سال پیش در چنین لحظهای، در وان پر از آب دراز کشیده بودم و برای از سر گذراندن انقباضات شدیدی که نود ثانیه طول میکشیدند و به فاصله هر سه دقیقه یک بار به آن دچار میشدم، تلاش میکردم.
تمام حوادث آن روز را به یاد نمیآورم، با این همه فکر میکنم مثل امروز روز سردی بود و برف زیادی باریده بود، اما یک چیز را هرگز فراموش نخواهم کرد و آن، لحظهای است که بعد از صرف صبحانه در تخت دراز کشیده بودم و کاتالوگی را نگاه میکردم که انقباضی شبیه به انقباضات دوره عادت ماهانه را احساس کردم. هرگز نشستن پشت رایانه و پاسخ دادن به ایمیلها و انجام دادن کارهای مختصر دیگر را، در حالی که قلم و کاغذی در دسترس داشتم و زمان و فاصله انقباضها را یادداشت میکردم فراموش نمیکنم. یا لحظهای در حدود ساعت ۳ بعدازظهر را که سرانجام انقباض واقعی را تشخیص دادم و به فِرِد (که تو او را به عنوان بابا میشناسی) تلفن زدم و او به سرعت خود را به خانه رساند.
یک سال پیش در چنین شبی حدود ساعت ۱۱ به دکتر تلفن زدیم. او به ما گفت که فوراً خود را به بیمارستان برسانیم، اما ما میخواستیم باز هم منتظر بمانیم. با این حال، به محض قطع کردن تلفن، نظرم را تغییر دادم و به فِرِد گفتم که میخواهم همین الان به بیمارستان بروم. انقباضات به فاصله دو دقیقه از هم اتفاق میافتادند. چرا باید بیش از این منتظر میماندیم؟ تمام روز را به انجام تمرینات تنفسی و این سو و آن سو رفتن گذرانده بودم.
یک سال پیش در چنین روزی، کودکی که بعد از یک روز کلنجار رفتن با یک سرماخوردگی حاد و شدید در اتاق خواب، با خوابی منقطع خوابیده باشد، وجود نداشت. آن روزها معنی اختلال و کمبود خواب را نمیدانستم و از معانی متعدد و بیشمار «با» هیچ پیش زمینه ذهنی نداشتم. خانهای مملو از اشیای پلاستیکی با رنگهای زنده و شاد و عهد و پیمان و نذرهای متعدد نیز نداشتم. هیچ نوع آگاهی در باره تختخواب خانواده، فربرراسیون، شیردوش، فرشته نجات پوشک، پوار تخلیه بینی (آخ) هم نداشتم.
در ساعت ۳۰ :۱ نیمهشب در وان زایمان بودم. تعداد زیادی سیدی همراه برده بودیم ولی تنها چیزی که به شنیدن آن علاقه داشتم، سیدی اَبی لینکلن بود که اسم تو نیز بر آن اساس انتخاب شده است.
در ساعت ۳۰ :۲ بیرون از وان، جانکاهترین درد ممکن را با نشاط و انبساط خاطر تحمل میکردم. لحظه عبور از نقطه بدون بازگشت – حتی در صورت تمایل به مصرف داروی آرامبخش، دیر شدن آن را بهخاطر میآورم. سپس لحظه موعود با شدیدترین درد قابل تجسم – فرا رسید و تو متولد شدی. من موفق شده بودم.
مرحله بعدی را به خوبی به خاطر نمیآورم. اولین نگاهم به تو را بهخاطر میآورم، روی شکمم قرار داده شده بودی و به من نگاه میکردی. بهخاطر میآورم هنگام بخیه شدن، برای آرام کردن خودم، آوازی را زیر لب زمزمه میکردم. بعد از آن، تنها میتوانم اتاق بیمارستان، پرستارها، بادکنکها و ملاقات کنندگان را بهخاطر بیاورم، اما تلاشم برای به یاد آوردن تصویری از یک نوزاد به جایی نمیرسد.
تمام آنچه میبینم کودک یکسالهای با چشمان درخشان، یعنی تو هستی. چرا؟ آنچه بیشترین علاقه را برای بهخاطر داشتنش دارم، دو دستی چسبیدن به آن نوزاد تازه متولد شدهای است که تحتالشعاع واقعیتِ لحظه به لحظه کنونی قرار گرفته است؛ این دختر کوچولویی که در خانه من زندگی و بر دنیای من حکومت میکند.
خوشبختانه، من تعداد زیادی عکس در اختیار دارم، اما مضحک است که تو چگونه در خاطراتم کاملاً بدون عیب و نقص هستی، نه شبیه نوزاد پف آلود سرخ روی فشرده شده! درست مثل همین روزها در خاطراتم تو همیشه فوقالعاده دلربا و افسونگری، هر لحظه کار جدید و متفاوتی انجام میدهی، اما در فیلمهای ویدئویی تو موجود کوچکی هستی که مثل هر نوزاد دیگری فقط و فقط خوابیدهای.
اَبی، امروز تو یک ساله شدهای. دختری که میتواند راه برود. هنگام راه رفتن گربه در اتاق صدای لذت بخشی (مثل جیرجیر کردن لولای در) در اتاق میپراکنی و درست مثل من دستهایت را به پاهایت میزنی تا گربه به طرفت بیاید.
با مشاهده مسواک، انگشت در دهان، مسواک زدن را تقلید میکنی. در حضور غریبهها خجالتی هستی، مگر اینکه تو را نادیده بگیرند. سپس لم میدهی و پلک میزنی تا برروی تو لبخند بزنند. تو شکلک در آوردن، مخصوصاً چشم چرخاندن و اخم کردن – که ما به آن «نگاه» میگوییم – را دوست داری. تو برای کلمه مامان «آما»، برای گربه کوچولو «پیش»، برای گرگ «گوگو»، برای توپ «توتو»، برای خرس «خسی» و برای تقریباً تمام چیزهای دیگر، مخصوصاً آب و پوره سیب «پوپو» را به کار میبری.
من تا حد مورد انتظارم تغییر نیافتهام. انتظار داشتم در لحظه متمرکزتر و حاضرتر باشم و از سر هم بندی کردن کارها بپرهیزم. تا حدودی موفق به انجام این کار شدهام، ولی هنوز خودم هستم. هنوز با اشتیاق سرگرم بودن دائمی به انجام کار دست به گریبان هستم. گاهی نشستن با تو و لذت بردن از وجود تو را بهخاطر میآورم. (فکر میکنم گاز گرفتن من هنگام شیر خوردن روش تو برای یادآوری این موضوع بود که این روزها خیلی زود سپری خواهند شد؛ پس هر کار دیگری را کنار بگذار و فقط به من توجه کن!)
به امید ورود به سال دوم
با عشق بیپایان
مامان
بهترین قسمت زندگی من: اولین خاطرات کودک